محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

ماه کوچولوی آسمون زندگی مامانی و بابایی

هفته چهاردهم

  دردونه مامان! هیچ می دونی که هر روزی که میگذره داری حسابی خودتو شیرین می کنی؟؟؟ در این دوره عضلات مخصوص مکیدن و غده‌های بزاقی شروع به فعالیت می‌کنن و غده‌های دندان‌ها هم به کامل شدن خود ادامه می دن. می دونی الان چقدری هستی؟ اندازه مشت دست مامان. الهی فدای قد و بالای کوچولو موچولوت بشم. ضمنا تو هم مثل مامانی قادر به مشت کردن دستات هستی.دارای اثر انگشت خاص خودتی.  لایه پوستی خارجی، باعث تفاوت‌های ژنتیکی خاص می شه. این روزا بابایی یه عالمه شیر کم چرب می خره تا ذخیره کلسیم لازم واسه پرورش استخوان هات موجود باشه.گردنت شروع به رشد و بلندتر شدن می کنه و دلیل این موضوع اینه ...
13 آبان 1392

هفته سیزدهم

  کوچولوی نازم! عکس العمل‌های جنینی ت فعال شده‌ان و پوستت بسیار حساسه. سرت هنوز نسبت به بدنت بزرگ‌تره. با شروع دوره سه ماهه دوم، رشدت بسیار سریع‌تر می شه. در این دوره اعضای بدن کوچولوت که قبلا شکل گرفته ان، شروع به پرورش یافتن و تقویت شدن می کنن. اعضای شکمت که قبلاً تو بند ناف بودن، حالا به درون شکم منتقل شدن. زبان و تارهای صوتی به تکمیل شدن می پردازن. چشمهای قشنگت هم به هم نزدیک‌تر می شن و گوش‌ها در محل خود ثابت می شن. خدایا واسه این همه زیبایی شکر!!! ...
13 آبان 1392

آزمایش NT

دوازدهمین هفته که تموم شد فرداش من و تو و بابایی رفتیم تهران تا آزمایش و سونوگرافی اولین دوره غربالگری سلامت جنین رو اونجا انجام بدیم. ناگفته نمونه که این آزمایش و سونوگرافی بیشتر از هر کسی مامان و بابای پرنیا جونی(دختر خاله من) رو اذیت کرد. مامان پرنیا (خاله منصوره) شده بود آشپز باشی و دست تنها بود . از طرفی مشغول پذیرایی از ما شده بود و از طرفی هم باید به امور مربوط به پرنیا که هنوز دو ماهش هم نشده بود رسیدگی می کرد. بابای پرنیا هم شده بود راننده در اختیار ما و حسابی تو گرمای تابستون به خاطر ما اذیت شد. اول تیر ماه بود. صبح زود با قطار رفتیم تهران. وقتی رسیدیم بابای پرنیا اومد دنبالمون. با هم رفتیم کلینیک امین. اما نوبت سونوگرافی به...
13 آبان 1392

هفته دوازدهم

  دوازده هفتگی مبارک عسلکم. بالاخره سه ماهه اول تموم شد و وارد مرحله دوم شدیم. در این زمان اجزای داخلی شکم در محل‌های اصلی خودشون قرار گرفتن. تو می تونی دهانت  رو باز و بسته کنی و انگشتان ناز دست و پای خودت رو تکون بدی که حالا ناخن هم روی اون ها دیده می شه. مغز با بالاترین سرعت ممکن در حال تکمیل شدن و رشده که ایشالا مثل انیشتین یه حالت خاص داشته باشه. در این زمان، سلول‌های عصبی به صورت تصاعدی در حال رشد بوده و شروع به فعال شدن کردن. ...
13 آبان 1392

هفته یازدهم

  نانازی خودم میدونی تو هفته یازدهم چقدری هستی؟ اندازه انگشت شماره ٥ مامانی. آآآآخی ، کوچولوی من! پلک ها و قفسه سینه ت دارن از چشمهای ناز و قلب مهربونت محافظت میکنن. ناخن هات بزرگتر شدن و رشد کردن. سرت هنوز از کل بدنت هم بزرگتره. ستون مهره هات به وضوح قابل مشاهده ان. و مهمتر از همه اینکه بلعیدن و لگد زدن رو یاد گرفتی. قربون دهن کوچولوت بشم شکموی مامان. فدای قشنگی های این هفته ت بشم که حسابی من و بابایی رو سر ذوق آورد. دوستت داریم کوچولوی نازم. ...
13 آبان 1392

هفته دهم

  کوچولوی نازنینم تو این هفته جزئیات مشخص‌تری داری و می تونی دست‌ها، کف دست‌ها و پاهای خودت رو تکون بدی. تو این هفته اندازه یک میگوی کوچولو شدی.وقتی تغییرات هفته به هفته تو رو به دیگران از جمله خاله منصوره (خاله خودم) و مامان جون زهرا(مامانم) میگم حسابی ذوق می کنن و تا آخر هفته هم به اسمی در موردت حرف می زنن که شبیهش هستی. این هفته هم از تمشک کوچولو به میگو کوچولو تغییر نام دادی. تو این هفته  ریشه‌های دندونت شروع به فرم گرفتن کرده. استخوان‌های کوچولوت که قراره یه روزی استخوانهای پهلوونی بشن، رشد کردن و موها در حال جوانه زدن هستن. الهی که فدای زلف هات بشم ماددددر. ...
13 آبان 1392

هفته نهم

   ماه کوچوی ناز! تو هفته نهم گوشهای کوچولوت تشکیل شدن. انگشتان دست‌ها و پاها به وضوح قابل رویت هستنن. در این زمان رسماً میشه نطفه رو جنین نامید.اسم جدیدت مبارک. حالا تو اندازه یک توت فرنگی هستی و اندازه‌ای برابر 2/5 سانتی‌متر دادی. دستای کوچولوت از مچ خم میشن و می تونی  اون‌ها را روی قلبت بذاری. پلک‌هات روی چشمانت رو بسته و گوش‌هات در دو طرف سرت در حال شکل گیری هست. دستگاه تناسلی هم در حال شکل گیریه اما با این وجود هنوز پزشک قادر به تعیین جنسیتت از طریق سونوگرافی نیست. اینم از یه هفته قشنگ دیگه. قررررررررررررررررربون این همه قشنگی بشم. خدایا هزار هزار هزار بار ش...
13 آبان 1392

اولین دیدار

شنبه چهارم خرداد ٩٢ بود که ساعت ٥ بعد از ظهر واسه انجام اولین سونوگرافی بارداری همراه با مامان جون زهرا رفتم ساختمان پزشکان قومس مطب خانم دکتر صالحی. چون از قبل نوبت نداشتم خیلی معطل شدیم. بالاخره نوبتم شد و واسه دیدنت رفتم توی اتاق دکتر. خیلی استرس داشتم. که نکنه اشتباه شده باشه . نکنه کوچولویی که همش ازش با دیگران حرف می زنم فقط رویا باشه. واااای خدایا نکنه جواب آزمایش اشتباه بوده باشه. نکنه همه علائم بارداری که گاه و بیگاه میاد سراغم همش یه تلقین بوده باشه. اما وقتی خانم دکتر صالحی تو رو توی مانیتور روبروم بهم نشون داد و گفت جنین تشکیل شده و با اندازه یک و نیم سانتی متر با ضربان قلب مشهوده، انگار تموم دنیا رو بهم دادن. داشتم از ...
13 آبان 1392