محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

ماه کوچولوی آسمون زندگی مامانی و بابایی

هفته هشتم

  در این مقطع علاوه بر پاها و دستهای کوچولوت، چشم‌ها و پلک‌های قشنگت رو هم می شه دید. پلک ها و نوک بینی و لب بالایی تو هم قابل تشخیص هستن.در عین حال مغز، نخاع، قلب، کلیه ها، کبد و شکم کوچولوت هم شکل گرفته. شاهرگ و رگ‌های مربوط به ریه هم کاملاً قابل تشخیص هستن. قلب کوچولو و مهربونت با ضربانی حدود 2 برابر ضربان قلب مامان در حال تپیدنه. در حال حاضر انگشتان دست و پا در هم پیچیده و پوست کاملاً شفافه. الهی که مامانی فدای قشنگی های این هفته ت بشه دردونه.خدایا هزاران بار شکر و سپاس! ...
13 آبان 1392

هفته هفتم

گل قسنگ و نازم! گوش خارجی و غده‌هایی که بعداً تبدیل به پاهات میشن، توی این عکس قابل رویت هستن. تا انتهای این هفته تو حدود دو برابر شدی و از 4 الی 5 میلیمتر به 11 الی 13 میلیمتر قد کشیدی. تو حالا به اندازه یک تمشک هستی. مامان قربونت تمشک کوچولوی خوشمزه ش بشه.  سرت به طور غیر‌عادی از بقیه بدنت بزرگتره و لکه های تیره رنگ نقاطی هستن که بعداً به چشم و گوش تبدیل می شن. قسمت جلویی سر که مربوط به خود مغزه به دو نیم تقسیم شده . در این قسمت در حدود 100 سلول عصبی در دقیقه تولید میشه.الهی که مامانی فدای این همه قشنگی بشه. نازنینم دوستت داریم. ...
13 آبان 1392

هفته ششم

    این عکس مربوط به زمانیه که ما متوجه حضور تو در کنار خودمون شدیم. یعنی هفته ششم بارداری. تو این شکلی بودی. کل بدنت حدود نیم سانتی متر بود. جلوی مغز کوچولوت دو قسمت شاخه مانند تو خالی رشد میکرد که بعدا دو تا کاسه چشمای قشنگت رو تشکیل داد. الهی مامانی فدای اون چشای نازت بشه. داخل هر حفره، سلول های پوستی به عدسی و قرنیه تبدیل شد. قلب مهربون و کوچولوت که اون موقع از یک تخم شقایق هم بزرگتر نبود شروع به تپیدن کرده بود و داشت کامل می شد آخه اولین عضوی که فعالیت خودش رو شروع می کنه قلب نازنین کوچولوته. گلبول های قرمز یواش یواش تو این هفته تو بدنت به جریان افتادن. لوله عصبی که مغزت رو به نخاعت متصل می کرد بسته شده بود و ...
13 آبان 1392

آغاز

پسر قشنگم سلام این اولین پست از اولین حضور تو در دنیای مجازیه. از امشب که عید سعید فطره  قراره مامانی خاطرات تو رو توی این وب ثبت کنه تا وقتی بزرگ شدی یه دفتر خاطرات مجازی داشته باشی. امشب نوزدهمین هفته بارداری هم تموم شد و من و بابایی تا به حال منتظر بودیم تا جنسیتت برامون مشخص بشه. حالا که فهمیدیم تو پسمل خوشمل ما هستی از خاطرات قبل از تولد تا زمان تولد و بعد از تولدت رو اینجا برات به یادگار میذاریم. مهمتر از همه چیز عنوان کردن چیزیه که هرشب من و بابایی قبل از خواب بهت می گیم: عاششششششششششششقتیم کوچولو. ...
13 آبان 1392

هفته سی و یکم

  کوچولوی نازم توی این هفته با جمع کردن پاها توی سینه ت بیشتر از قبل به حالت جنینی درمیای و فضای کمتری واسه ورجه وورجه کردن داری. حالا رشدت بیشتر از قبل شده و تقریبا یک کیلوو نیم وزن داری.کرک های جنیی در حال پرورش هستن و ابرو ها و مژه ها هم دارن پر تر از قبل می شن. فدای قشنگیهات . عاشششششششششقتم. ...
11 آبان 1392

هفته بیست و هشتم

  ناز پسرم الههههههی که مامان فدای چشمای قشنگت بشه. بالاخره وقتش رسید که چشمای نازت رو باز کنی بعضی ساعت ها  او نا رو باز می کنی دنیای تاریک داخل رحم رو می بینی هنگام خواب اون ها رو می بندی و استراحت می کنی. در آخر دوره سه ماهه دوم بارداری،قد و بالای نازت تقریبا 37.6 سانتی‌متر و وزنت در حدود 1005 گرمه. وزن تو طی یک ماه گذشته به دو برابر رسیده. ماشششششششششالا!  بافت مغزی که قبلاً صاف بوده، حالا دارای فرورفتگی های مغز مانند شده. با وجودی که تو نسبت به قبل خیلی بزرگتر شدی، ولی هنوز فضای کافی برای چرخ زدن رو داری. در نتیجه حالتی که در حال حاضر به خودت گرفتی، طی سه ماه آینده تغییر خواهد کرد.واسه دیدنت ...
22 مهر 1392