جشن عقد دایی جون و زندایی جون
با یه عالمه تاخیر، بالاخره اومدم
مراسم عقد دایی جون خیییییییلی پیش از این بود اما به دلیل مشکلات عدیده ای از جمله ذیق بودن وقت و کمبود تکنولوژی و در دسترس نبودن عکس و تورم و آلودگی هوا و مشکلات گروه 1+5 و اختلاف نظر مردم گینه بیسائو در انتخابات و حذف تیم ملی از جام جهانی و غیره و غیره وغیره، از 23 اردیبهشت تا حالا طول کشید تا از اون روز به یاد موندنی و زیبا بنویسم. (فکر نکنید من تنبلی کردماااااا)
و اما...
اون روز زیبا روزی بود که رسما زندایی جون، زندایی جون محمدمعین جون شد و دایی جون داماد شد. البته چون مامان سرش خیلی شلوغ بود و محمدمعین هم یه کوچولو مامان رو اذیت میکرد و مامان اونو سپرده بود به مامانی نرگس، (و به دلیل برخی مشکلات ذکر شده در بالا) نشد که عکس زیادی از پسر طلا بگیریم البته عکس هست هاااا اما قابل نشر نیست.
محمدمعین جون در محضر:
و محمدمعین جون در جشن عقد:
پی نوشت:
دایی جون و زندایی جون براتون یه دنیا شادی از خدا میخوام و آرزوی خوشبختی تونو دارم.
لباس زیبای محمدمعین جون رو مامان جون زهرا براش خریده. مامان جون دست گلت درد نکنه.