روز آشتی با طبیعت
من گره خواهم زد
چشمان را با خورشید
دلها را با عشق
سایه ها را با آب
شاخه ها را با باد
سبزه عمرتان گره خورده با شادی ها باد.
محمد معینم!
یکی از رسوم زیبای ما ایرانی ها، آشتی با طبیعته که هر ساله روز سیزدهم فروردین ماه این روز رو در دل طبیعت جشن میگیریم. بماند که بعضی ها این روز رو تبدیل به قهر طبیعت کردن و وقتی میرن تو دامن طبیعت جز از بین بردن زیبایی های خدادادی زمین و زشت کردن چهره بهار کار مثبتی نمیکنن.
هر ساله با اهل خونواده و فامیل میزدیم بیرون از خونه و دور هم خوش بودیم. امسال به خاطر کوچولویی تو و کمی سرد بودن هوا و البته به خاطر اینکه بابا کمی مریض احوال بود، به جای دشت و پارک و ...، من وتو و بابا و باباجون و مامان جون و عزیزجون، تو حیاط خونه بابا جون اینا دور هم بودیم و خوش گذروندیم. البته بابا به خاطر کسالتش کمتر پیشمون بود. جای دایی و زندایی هم که ورامین بودن پیشمون خیلی خالی بود. روز خوبی بود بخصوص آش رشته و سبزی پلو ماهی خوشمزه ای که مامان جون زحمتشو کشیده بود فوق العاده بود.
امروز برای اولین بار سوار کالسکه شدی و برای اولین بار توی حیاط خونه بابا جون و مامان جون گردش کردی. برای اولین بار با گل های زیبای توی حیاط عکس گرفتی و برای هر کدومش کلی ذوق کردی.
برگهای درخت زیتون رو که میدیدی باهاشون حرف میزدی و برای شکوفه های درخت آلوچه میخندیدی. بابا جون که منقل رو برای ماهی کبابی آماده میکرد، آتیش رو دیدی و براش دست و پا زدی.بعد از ناهار کمی استراحت کردیم. بعد از ظهر میخواستیم بریم پارک که هوا خیلی سرد شد و ترسیدم سرما اذیتت کنه. الانم خوابت برده. و همه ما منتطریم تا اعلا حضرت از خواب بیدار بشن و با هم با ماشین بریم بیرون و به قول قدیمیا سیزده رو به در کنیم.
امروز اولین سیزده به در زندگی قشنگت بود. امسال به ما خیلی خوش گذشت چون تو در کنار ما بودی و خنده های زیبای تو، روزمون رو قشنگتر کرد. درسته که امسال نتونستیم سبزه آرزو ها رو گره بزنیم اما سرسبزی وجود تو درکنار ما، جای هیچ آرزویی رو خالی نذاشت. چون تو همه آرزو و بود و نبود مایی.
دوستت داریم کوچولوی ناز.