یک روز خوب در کنار یک دوست خوب
وقتی واسه مراسم عقد دایی جون رفته بودیم تهران، همش مزاحم پرنیا جونی و مامان و باباش بودیم. خیلی اذیتشون کردیم. پرنیا جونی و مامان و باباش مارو ببخشین. پرنیا دخمل خاله منه که من بهش میگم ممل. آخه خیلی ناز و مهربونه و تو رو بینهایت دوست داره. اونقدر که از اول صبح که از خواب بیدار میشد تا آخر شب که میخوابید هر وقت چشمای نازش به تو می افتاد میدوید به سمتت تا تو رو بوس و ناز کنه. وقتی هم کسی تو رو بغل میگرفت، داد میزد و گریه میکرد تا تو رو ازش دور نکنن. و نکته جالب توجه این که پرنیا جون به نام بوس کردن، دیگران رو گاهی با دندونای کوچولوش گاز میگیره از جمله منو. اما هیچوقت هیچوقت تو رو گاز نگرفت و همیشه با مهربونی بوست کرد. یکی...
نویسنده :
مامان مریم
0:08